اگر حرف از مظلومیت باشد؛ ایرانم از همه مظلومتر است.دلم برای ایران میسوزد. با آمدن انقلاب اسلامی مانند نهالی بود که از کنار درختی که بخاطر ظلم و ستم افراد نالایق خشکیده بود؛ شروع به جان گرفتن کرده. این ایران قوی دست رنج خون دل خوردنها و جان دادنهاست. برای اینکه دیگران جرات نکنند که به حریمش تجاوز کنند؛ سالها گرفتار جنگ بوده. انقلاب اسلامی بود که نگذاشت حتی به یک وجب از خاکش چپ نگاه کنند؛ بردنش که جای خود داشت.
اما الان یک عده چشم بر روی آن همه خون دل خوردنها بستهاند. با وعده دروغین آزادی پشت پا میزنند به اقتدارش؛ با اینکه در آن زندگی میکنند. با محبت مردمش پولها به جیب میزنند و برای فرزندانشان در خارج از ایران زندگی شاهانه دست و پا میکنند اما میگویند ایران جایی برای زندگی کردن نیست.
ایرانم مظلوم است. چون دشمنانش با آن همه دشمنی آشکار و فتنه ها، باز تشنه قدرت گرفتن در آن هستند. مانند گرگان درنده یکدیگر را پاره میکنند تا وزیر و مدیر شوند؛ اما میگویند ایران قفس است. طوری صدای مظلومیتش پیچیده که انگار هرچه بلندتر لگد میزنی مسئولیت بزرگتری گیرت میآید.
دلم برای ایران میسوزد که مردمش بهترینها را از دست میدهند. شاید به خاطر این است که قدر داشتههایشان را ندانستند. برای آزادی و استقلال این مرز و بوم خون پاک شهدای فراوانی ریخته است. اما گاهی وقتها زحمات افرادی که برای وجب به وجب این خاک با جان و دل زحمت کشیدند نادیده گرفته میشود. مثل شهید رئیسی که مهربانانه ایران را در آغوش کشید و با تک تک مردم ایران همدردی کرد. حتما او هم دلش برای ایران میسوخت.