عطر مادرانگی

  • خانه 
  • همسرانه 

و خدایی که همین نزدیکیست.

26 دی 1403 توسط سمیه اسماعیل زاده کردخیلی

​

چقدر دلمان از بعضی کارها و رفتارها می‌سوزد. به جلز و ولز می‌افتیم. گاهی گله‌مند از خدای مهربانی که حواسش به همه چیز است، می‌شویم. انگار یادمان می‌رود او تمام دنیا را با برنامه‌ای دقیق آفریده. حس دخالت در تمام وجودمان موج می‌زند. خود را عالم دهر می‌دانیم‌. گله از عدالت خدا می‌کنیم. اینکه چرا این همه ظلم و ستم را نمی‌بیند. مانند دوران کودکی‌ام که با خواهرم دعوایم می‌شد حق با من بود اما مادرم چیزی نمی‌گفت. و چقدر ناراحت می‌شدم از بی عدالتی مادرم. چقدر در دل غصه می‌خوردم که دوستم ندارد. بعدها فهمیدم بخاطر آن کارش تنبیه شده. آنجا بود متوجه شدم بعضی از کارها و تنبیه‌ها جا و مکان خاص خودش را دارد. وقتی مادر خانه که مخلوق خداست می‌داند چطور و کجا فرزندش را متوجه رفتار بدش کند، بی‌شک خدایی که خالق بی‌همتاست به موقع سزای کار بد او را می‌دهد. و من مخلوق فقط باید به او اعتماد کنم. با کمی اعتماد و صبر همه چیز درست می‌شود. خدایی که عادل جهان است، نمی‌گذارد حق هیچ مخلوقی پایمال شود. دیر یا زود به حقت می‌رسی. عجله نکن حتما برایت چیز بزرگی درنظر دارد که انقدر زمان می‌برد. و چقدر زیبا خدا با تو سخن گفته: “وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ “

و شکيبايى کن، که خداوند پاداش نيکوکاران را ضايع نخواهد کرد!

#طلبه_نوشت 

✍️سمیه اسماعیل‌زاده

 نظر دهید »

مخلوق خدا

18 دی 1403 توسط سمیه اسماعیل زاده کردخیلی

زندگی دنیا پر از سربالایی و سرازیری‌هایست که در طول عمر تجربه‌اش می‌کنید. گاهی ناملایمتی‌هایش برایتان طاقت فرسا می‌شود. خستگی تمام وجودتان را می‌گیرد. آن زمان لازم است با خستگی‌هایتان خلوت کنید. باهم یک گوشه دنج پیدا کنید. یک چای بریزید و کنارش بنشینید. دستانش را محکم فشار دهید. به او بگوید که محکم‌ و قویست. می‌دانید که به او سخت می‌گذرد اما خدا خودش گفته بعد از هر سختی آسانی‌است” فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً".

 این روزها هم تمام می‌شود فقط کمی صبر کند. از خوشی‌های زندگی به او بگویید از داشته‌هایتان که آرزوی خیلی از آدمهاست. نقاط پر رنگ زندگیتان را به او یادآور شوید. حالتان که جا آمد نفس عمیقی بکشید خدا را شکر کنید و بوسه‌ای برای خود بفرستید و قوی‌تر از گذشته ادامه دهید. شما کسی هستید که خداوند بخاطر خلقتش به خود احسنت گفت و درباره‌اش فرمود: “فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخالقین".

✍️سمیه اسماعیل زاده

 نظر دهید »

تلنگر

16 دی 1403 توسط سمیه اسماعیل زاده کردخیلی

​تلنگر

آینه اش را جابه جا کرد. دنده را که عوض کرد انگار قفل دهانش را باز کرده باشند. “تو این مملکت که نمیشه زندگی کرد. پر از دزد و اختلاسگر، اگه اینارو می‌گرفتن الان اوضاع ما این نبود. کسی بالاسر اینا نیست جلوشون بگیره، همه دست تو دست هم دادن که ما مردم ببچاره کنن وگرنه خودشون که همه تو پر و قو زندگی می‌کنن” کرایه‌ اش را از کیفم درآوردم تعارفش کردم، گرفت و تشکر کرد. باید هزار تومنش را بر‌میگرداند اما به روی خودش نیاورد. به مقصد که رسیدم هنگام پیاده شدن به او گفتم ” هر کدام از ما به نوبه و ظرفیت خودمان اختلاسگر هستیم شما به اندازه هزار تومن که ظرفیتت است و آن مسئول بالا دستی میلیاردها تومن که ظرفیتش و توانش است، مشکل ما مردم خودمان هستیم که به خودمان رحم نمی‌کنیم؛ تا خودمان اصلاح نشویم کسی نمی‌تواند به ما کمک کند. آن هزار تومن نه مرا گدا می‌کند نه شما را پولدار اما این تلنگریست برایمان که وقتی انقدر راحت همه را متهم می‌کنیم خودمان چطور رفتار میکنیم. اول یک سوزن به خود بزنیم و بعد یک جوالدوز به دیگران.” خداحافظ گفتم و پیاده شدم. 

سمیه اسماعیل زاده

 نظر دهید »

من مادر

04 دی 1403 توسط سمیه اسماعیل زاده کردخیلی

​ساعت از هشت گذشته. چشمانم از خستگی می‌سوزد. هوا کاملا تاریک است. در ماشین را که باز می‌کنم سوز عجیب سرما تا عمق وجودم رسوخ می‌کند. دلم برای وروجک‌هایم تنگ شده ده روزی می‌شود که هر روز هشت صبح از خانه بیرون می‌روم وقتی که برمی‌گردم هشت یا نه شب است. این روزها وظیفه دختریم با وظیفه مادریم بدجور درگیر شدند. از آن طرف دل نگران پدرم هستم و باید به او رسیدگی کنم، از این طرف وروجک‌های نازنینم دلتنگ مادر می‌شوند. در را که باز می‌کنم با شوق سمتم می‌دوند هردویشان را سفت در آغوش می‌کشم و یک دل سیر می‌بوسم‌شان‌. خسته و بی رمق. اما یک مادرم که بچه هایم مرا پر انرژی می‌خواهند. لباس هایم را عوض می‌کنم یک دل سیر باهم بدو بدو بازی و قلقلک بازی می‌کنیم تا جبران نبودن‌هایم شود. 

 نظر دهید »

خوشبختی یعنی مادر

02 دی 1403 توسط سمیه اسماعیل زاده کردخیلی

​

به‌نام خوشبختی که چیزی جز داشتند نیست. اولین صدایی که شنیدم صدای تپش قلب‌ مهربانت بود که برایم نبض زندگی را می‌نواخت. خداوند از محبت خودش کند و در وجودت قرار داد که تو آنقدر بزرگ و مهربانی، از همان اول از وجودت مرا رشد دادی. بی شک گریه‌های زمان تولدم دلیلش دوری و دشواری، از تو و صدای تپش قلبت بود. عزیز مادرم هیچوقت شب بیداری‌هایت را نمی‌توانم جبران کنم. غصه خوردن‌هایت، با من خندیدن‌هایت را. چقدر آرزوهایت را خط زدی تا آرزوهایم برآورده شود. با اینکه خودم مادرم اما هنوز هم دغدغه شب و روزت من هستم. انگار برایت نگرانی تمامی ندارد. مادرم ان شالله همیشه سایه‌ات بالای سرم مستدام باشد. من که نمی‌توانم گوشه ای از زحماتت را جبران کنم ان شالله رزق شب زنده داری‌هایت را از دستان مادر امت فاطمه سلام الله علیها بگیری دوستت دارم ای معنای خوشبختی.

سمیه اسماعیل زاده

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

عطر مادرانگی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • فضای مجازی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس