عطر مادرانگی

  • خانه 
  • همسرانه 

خوشبختی یعنی مادر

02 دی 1403 توسط سمیه اسماعیل زاده کردخیلی

​

به‌نام خوشبختی که چیزی جز داشتند نیست. اولین صدایی که شنیدم صدای تپش قلب‌ مهربانت بود که برایم نبض زندگی را می‌نواخت. خداوند از محبت خودش کند و در وجودت قرار داد که تو آنقدر بزرگ و مهربانی، از همان اول از وجودت مرا رشد دادی. بی شک گریه‌های زمان تولدم دلیلش دوری و دشواری، از تو و صدای تپش قلبت بود. عزیز مادرم هیچوقت شب بیداری‌هایت را نمی‌توانم جبران کنم. غصه خوردن‌هایت، با من خندیدن‌هایت را. چقدر آرزوهایت را خط زدی تا آرزوهایم برآورده شود. با اینکه خودم مادرم اما هنوز هم دغدغه شب و روزت من هستم. انگار برایت نگرانی تمامی ندارد. مادرم ان شالله همیشه سایه‌ات بالای سرم مستدام باشد. من که نمی‌توانم گوشه ای از زحماتت را جبران کنم ان شالله رزق شب زنده داری‌هایت را از دستان مادر امت فاطمه سلام الله علیها بگیری دوستت دارم ای معنای خوشبختی.

سمیه اسماعیل زاده

 نظر دهید »

ایران عزیزم

09 آذر 1403 توسط سمیه اسماعیل زاده کردخیلی

​اگر حرف از مظلومیت باشد؛ ایرانم از همه مظلوم‌تر است.دلم برای ایران می‌سوزد. با آمدن انقلاب اسلامی مانند نهالی بود که از کنار درختی که بخاطر ظلم و ستم افراد نالایق خشکیده بود‌؛ شروع به جان گرفتن کرده. این ایران قوی دست رنج خون دل‌ خوردن‌ها و جان دادن‌هاست. برای اینکه دیگران جرات نکنند که به حریمش تجاوز کنند؛ سال‌ها گرفتار جنگ بوده. انقلاب اسلامی بود که نگذاشت حتی به یک وجب از خاکش چپ نگاه کنند؛ بردنش که جای خود داشت.

 اما الان یک عده چشم بر روی آن همه خون‌ دل خوردن‌ها بسته‌اند. با وعده دروغین آزادی پشت پا می‌زنند به اقتدارش؛ با اینکه در آن زندگی می‌کنند. با محبت مردمش پول‌ها به جیب می‌زنند و برای فرزندانشان در خارج از ایران زندگی شاهانه دست و پا می‌کنند اما می‌گویند ایران جایی برای زندگی کردن نیست.

ایرانم مظلوم است. چون دشمنانش با آن همه دشمنی آشکار و فتنه ها، باز تشنه قدرت گرفتن در آن هستند. مانند گرگان درنده یکدیگر را پاره می‌کنند تا وزیر و مدیر شوند؛ اما می‌گویند ایران قفس است. طوری صدای مظلومیتش پیچیده که انگار هرچه بلندتر لگد می‌زنی مسئولیت بزرگتری گیرت می‌آید. 

دلم برای ایران می‌سوزد که مردمش بهترین‌ها را از دست می‌دهند. شاید  به خاطر این است که قدر داشته‌هایشان را ندانستند. برای آزادی و استقلال این مرز و بوم خون پاک شهدای فراوانی ریخته است. اما گاهی وقت‌ها زحمات افرادی که برای وجب به وجب این خاک با جان و دل زحمت کشیدند نادیده گرفته می‌شود. مثل شهید رئیسی که مهربانانه ایران را در آغوش کشید و با تک تک مردم ایران همدردی کرد. حتما او هم دلش برای ایران می‌سوخت.

 1 نظر

برای یک زندگی معمولی

29 آبان 1403 توسط سمیه اسماعیل زاده کردخیلی

برای یک زندگی معمولی شعار قشنگی است. بخصوص از دهان مبارک کسی که مثل مردم کوچه و بازاری صحبت کند. اما مگر با کوچه و بازاری صحبت کردن می‌توان مثل مردم بود. مشخص است که معیارها فرق می‌کند. زندگی معمولی برای مردم یعنی اب،گاز، برقی که هر روز ساعت‌ها قطع می‌شود، یعنی نان که با آمدنش گران شده یعنی بنزین که که زمزمه گران شدن آن است. اما انگار زندگی معمولی برای او آوردن ظریف معلوم الحال برای ویران کردن بیشتر کشور است. جمع کردن مسئولینی که همه ایران را جهنم می‌دانند ولی در این جهنم دارند برای خودشان بهشتی زندگی می‌کنند. فک کنم زندگی معمولی که شعارش را می‌داد برای خودرو سازان بود، بندگان خدا کم داشتند خون مردم را در شیشه می‌کردند آمد تا تنها نباشند. کاش اگر واقعا از ساده لوحی او است این کارها خدا هدایتش کند و اگر از مکر او است خدا مکرشان را به خودشان و امسال او برگرداند. این مردم واقعا گناه دارند.
#به_قلم_خودم

 نظر دهید »

فاطمیه

26 آبان 1403 توسط سمیه اسماعیل زاده کردخیلی

یکی از برجسته ترین اتفاقات تاریخ این است که حضرت فاطمه برای دفاع از مولایش آنگونه بین در و دیوار ماند و آسیب دید. درست است ایشان علاقه شدید به حضرت علی داشتند ولی در آن لحظه بخاطر دفاع از همسر نبود که خود را پیش‌قدم کردند. ایشان جان نثار ولی خود شدند. یکی از بزرگترین درسی که می‌توانیم از بانوی بزرگ خود بگیریم این‌است که همواره گوش به فرمان ولی خود باشیم و در راه ولایت از هیچ چیز کوتاه نیاییم.

 نظر دهید »

سربازان همیشه بیدار

06 آبان 1403 توسط سمیه اسماعیل زاده کردخیلی

ان شب خیلی از مادرها بچه هایشان را بوسیدند و لالایی خواندند و بعد از مطمئن شدن اینکه خوابیده اند خودشان به رختخواب رفتند. یا عده ای بچه هایشان دور از مادران بودند تلفنی که خیالشان از خوب بودن حال دلبندشان که مطمئن شد خوابیدند. پدرانی که شب را سر کار بودند و به بچه ها قول دادند که صبح برایشان جایزه می‌خرند. یا انها را به پارک می‌برند. چندین مادر بزرگ شب را به انتطار فردا که نوه هایش می‌ایند سر کرد. اما می‌توانست اینطور نشود. میتوانست ان مادر بدنبال فرزندش زیر خروارها اوار بگردد. یا ان پدر دیگر نباشد که به قول خودش وفا کند و خیلی از بایدهای دیگر. اکثر ماها صبح متوجه حمله اسرائیل شدیم و به زندگی عادیمان هیچ لطمه ای نخورد و همه اینها را مدیون مدافعانی هستیم که دور از خانواده شب و روز ندارند تا ما با خیال اسوده شب را صبح کنیم. باید بگویم خدا قوت سربازان امام زمانم در پناه او و خداوند یکتایش باشید. #به_قلم_خودم #مدافعان_ایران

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

عطر مادرانگی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • فضای مجازی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس